صابر كرماني

ساخت وبلاگ
منِ حساس و بی‌دل سینه‌ای آتش‌فشان دارمغمی جاوید از عشقِ بُتی نامهربان دارمدلِ غمدیده از سیر و سفر خُرم نمی‌گرددنه میلِ گردش و نی آرزوئی در جهان دارمبه صحرای جنون مجنونتر از مجنونِ لیلایمبه هر جا خیمه‌ای از غم نمایان شد مکان دارمسرِ سودائیم سامان نمی‌گیرد پریشانمدلی آشفته و جسمی نحیف و ناتوان دارمبه دریای حوادث کشتی بی‌لنگرم، لیکننگاهی سوی دنیای صفای بی‌نشان دارمچه گویم، سوختم خاموش بودم، دم فروبستمبیانی آتشین ز احساسِ گُنگی بی‌زبان دارمنگردد خودپرست آگه ز اندوهِ فراوانمروانی منقلب، فکری چو دریا بی‌کران دارممحبت رخنه‌ها در قلب و جانم کرد و مدهوشمدلی بی‌انتهاتر از فضایِ آسمان دارمبه زیرِ پنجه نامرئی غم شد تنم لرزانشرارِ عشق قلبم را بسوزد، سوزِ جان دارمتلاطمهای دریای درونم را نبیند کسندارد لنگری کشتی جانم، کی امان دارمنوای عشقِ صابر باشد از اعماقِ احساسشفغان از دل کشد شوری به سر عشقی نهان دارمبرچسب‌ها: کاروان شعر, غزل شماره ۴۶۵ صابر كرماني...
ما را در سایت صابر كرماني دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : saberkermania بازدید : 83 تاريخ : سه شنبه 17 آبان 1401 ساعت: 12:50

نه اعتنا به سکندر نه جام جم دارمنه جاه و منصب و نی سکه و درم دارمبود مطابقِ اندوه نامِ نامی حقدلی ز غصه و اندوه پُر الم دارمنبوده بهره و عیشی به مُلکِ پیدایشکنون به اصلِ دو عالم رهِ عدم دارممکانِ اصلی روح و روان به عرشِ برینز ترکِ جان و بدن کی فغان و غم دارمبه عشقِ صاحبِ دل می‌کنم قیام و سجودخوشم دلی ز صفا، پاک و محترم دارمچه هوده مُلکِ جهان در تصرفم باشدچو لطفِ ذاتِ الهی بود چه کم دارمز لطف و رحمتِ سلطانِ جان شدم صابرنظر به لطف و کراماتِ ذوالکرم دارمبرچسب‌ها: کاروان شعر, غزل شماره ۴۶۲ صابر كرماني...
ما را در سایت صابر كرماني دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : saberkermania بازدید : 87 تاريخ : پنجشنبه 5 آبان 1401 ساعت: 18:11

سرمست عشق در برِ رندان نشسته‌اممسرور و شاد و خرم و خندان نشسته‌امدر دل ز حادثاتِ جهان ترس و بیم نیستدر بزمِ شوق و محفلِ خوبان نشسته‌اممجنون‌صفت ز وادی حیرت گذشته‌امبی‌خود ز خویش واله و حیران نشسته‌امجان را نثارِ مقدمِ جانان نموده‌امدر محفلِ محبتِ جانان نشسته‌امزد سازِ عشق مطربِ غیبی به جان و دلبر شاخِ ذوق شاد و غزلخوان نشسته‌امدر گوشِ هوشِ من همه‌ شب نغمه وفاستدر نزدِ دوست گوش به فرمان نشسته‌اموارسته‌ام ز هستی و دنیا و ماسوادر عرشِ قدسِ ایزدِ منّان نشسته‌امصابر شدم به درگه میخانه‌ام مقیمساغر به کف، مقابلِ رندان نشسته‌امبرچسب‌ها: کاروان شعر, غزل شماره ۳۶۵ صابر كرماني...
ما را در سایت صابر كرماني دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : saberkermania بازدید : 90 تاريخ : پنجشنبه 5 آبان 1401 ساعت: 18:11

من گمشدۀ عشقِ توام نام ندارمبي وصلِ تو عيش و خوشی و كام ندارممن كُشته شدم كُشتۀ احساس و محبتبي وصلِ تو يك لحظه من آرام ندارماندوه و غم و غصۀ من از غمِ عشق استشوری به دل از غصۀ ايام ندارميك لحظه نشد محو شوی از نظرِ منبا صبحِ رُخت تيرگی شام ندارماز من ببريدی و مرا ترك نمودیليكن به خدا بی تو دل آرام ندارمآرامِ دل و روح منی راحتِ جانیمن كار به آغاز و به فرجام ندارمدر دامِ غمِ هجر تو عمرم به سر آمداز بادۀ وصلت به كفم جام ندارماز نام گريزانم و از ميل و هوس دورمن كار به جاه و نَسَب و نام ندارمپيوند دل از پيرِ مغان قطع نگرددمن روی طلب جانبِ هر عام ندارمصابر شده‌ام در دلِ من رازِ نهانستاز عشق عيان گشتم و انجام ندارمبرچسب‌ها: کاروان شعر, غزل شماره ۴۶۸ صابر كرماني...
ما را در سایت صابر كرماني دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : saberkermania بازدید : 72 تاريخ : پنجشنبه 5 آبان 1401 ساعت: 18:11